سایه درختان مرچ (With silence)

ساخت وبلاگ

بازگشت همه ما به بلاگفاست :) سایه درختان مرچ (With silence)...
ما را در سایت سایه درختان مرچ (With silence) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : poetarmano بازدید : 19 تاريخ : يکشنبه 18 آبان 1399 ساعت: 11:46

دارم ازدواج میکنم باورت میشه ؟ بهش گفتم من تا حالا عاشق نشدم ؛ این وبلاگم قرار نیست ببینه هیچوقت ؛ دروغ نگفتم اینهایی که اینجا نوشتم پرت و پلا بود الان 7 سال از وقتی که تو رابطه 7 ساله رو تموم کردی و ازدواج کردی میگذره ؛ به امید دیدار

سایه درختان مرچ (With silence)...
ما را در سایت سایه درختان مرچ (With silence) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : poetarmano بازدید : 21 تاريخ : يکشنبه 18 آبان 1399 ساعت: 11:46

اومدم بگم به عنوان یک پزشک اگر در راه درمان بیمارانم به علت کرونا فوت شدم اصلا ناراحت نمیشم، راهیه که خودم انتخاب کردم، نه غر میزنم و نه فرار میکنم، منتظر تقدیرم

سایه درختان مرچ (With silence)...
ما را در سایت سایه درختان مرچ (With silence) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : poetarmano بازدید : 44 تاريخ : پنجشنبه 22 اسفند 1398 ساعت: 12:14

باید پذیرفت که مرگ فقط مال همسایه نیست و دیر یا زود به سراغ ما هم می آید. باید پذیرفت که تاریخ مصرف خیلی چیزها درست وقتی که حتی تصورش را هم نمی کنیم سر می رسد و آن چیز خواهد گندید. هزار افسوس که عشق هم از این قاعده مستثنی نیست و تاریخ مصرف دارد. سربلندند آنهایی که پذیرفته اند که خودشان هم تاریخ مصرف دارند و سربلند تر؛ آنهایی هستند که با آغوش باز، مرگ عاطفه و احساسشان را در آغوش می گیرند. بهترین کاری را که با زندگی می شود کرد این است که قبل از اینکه هر اتفاقی برای غرور و احساس آدم بیفتد، بار و بندیل خود را جمع کرد و به راه افتاد. آنهایی که سعی می کنند که تا آخ سایه درختان مرچ (With silence)...ادامه مطلب
ما را در سایت سایه درختان مرچ (With silence) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : poetarmano بازدید : 45 تاريخ : پنجشنبه 25 شهريور 1395 ساعت: 4:52

زنی را می شناسم که گاهی برایم پیغام می گذارد. گاهی شعر های بی نظیری می فرستد و گاهی حرفهایی می زند که از آمونیاک تند تر و به هوش آورنده ترند. حرفهای تکان دهنده اش گاهی چنان مرا به خود می آورد که احساس می کردم یک مربی بکس، در آن لحظه ای که می خواهد شاگردش را داخل رینگ بفرستد نگاه امیدواری به چشمهای او می کند و بعد سیلی محکمی هم به صورتش می کوبد که آن شاگرد به خود بیاید و خوب بجنگد. باید اعتراف کنم که چندین بار، از روی زمین تکه پاره های پیراهنی را برداشت و به طرفم پرت کرد و گفت:" این غرور توئه" همین یک جمله را گفت و رفت و بعد من ماندم و یک دنیا حرفی که در همین یک سایه درختان مرچ (With silence)...ادامه مطلب
ما را در سایت سایه درختان مرچ (With silence) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : poetarmano بازدید : 109 تاريخ : پنجشنبه 25 شهريور 1395 ساعت: 4:46

انا لله و انا الیه راجعون30 دی ماه...به دنبال حرف عاشقانه ای می گردم که تا بحال به او نگفته باشم. و این حرف عاشقانه ی ناگفته را برای خودم نگه دارم تا در روزگار از کار افتادگی، گوشه ی کتابی بنویسم و آن را به عنوان چیزی مثل یک وصیت نامه با خودم به گور ببرم. اما چیزی پیدا نمی کنم. من تمام حرف های عاشقانه ای را که یک ساده دل بدبخت می تواند جمع و جور کند را به او گفته بودم. واقعیت دارد که گاهی آنچنان شیفته ی کسی می شوی که هرگز به این فکر نمی کنی که این آدم ممکن است متعلق به تو نباشد. واقعیت دارد که هرگز، وجود یک سقف دلیل بر نزدیکی آدمها نیست. مثلا من و همه ی آنهایی که سایه درختان مرچ (With silence)...ادامه مطلب
ما را در سایت سایه درختان مرچ (With silence) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : poetarmano بازدید : 111 تاريخ : پنجشنبه 25 شهريور 1395 ساعت: 4:43

عموما طوری رفتار می کنند که انگار مثلا آمد و رفت در رستورانهایی با درجه ی عالی، کار هر روزشان است و دقیقا از همان نحوه ی سالاد سرو کردنشان می شود فهمید که اینطور نیست چون تمام تلاششان را برای نزدیک کردن حجم سالاد به پولی که بابتش می پردازند را به کار گرفته اند و اشتهایشان کمترین نقش را در انتخاب سالاد ندارد.عموما بعضی ها هر چقدر هم از سر شکم سیری حرف بزنند و با پیش خدمت رستوران مثل نوکر دم در خانه ی پدریشان صحبت کنند و تا غذا را برایشان بیاورند، دستها را زیر چانه بگذارند و عمیقا به حرف های هم گوش کنند و ذره ذره سالاد بخورند و به این ترتیب ژست روشنفکری بگ سایه درختان مرچ (With silence)...ادامه مطلب
ما را در سایت سایه درختان مرچ (With silence) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : poetarmano بازدید : 95 تاريخ : پنجشنبه 25 شهريور 1395 ساعت: 4:40

همیشه فکر می کردم برای فراموشی، زمان؛ باید تند بگذرد اما این هم یکی از اشتباهاتی بود که بر افکار من سایه انداخته بود. زمان؛ گاهی باید آنقدر کند بگذرد که فرصت داشته باشم به هر اتفاقی، مو به مو فکر کنم. باید از لحظه ای که اراده می کنم که سرم را از بین دستهایم بردارم و به صندلی ماشین تکیه بدهم، سالها بگذرد. و در این چند سال، من بتوانم به هر حادثه ای که کارم را به اینجا رساند با شهامت فکر کنم. مدتی است که از هیچ تجربه ای نمی توانم بنویسم چون یک ترس آمیخته با راز داری در من شکل گرفته که فکر میکنم هر حرفی در هر زمینه ای بزنم، همه ی عالم با خبر می شوند که در مغزم چه سایه درختان مرچ (With silence)...ادامه مطلب
ما را در سایت سایه درختان مرچ (With silence) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : poetarmano بازدید : 81 تاريخ : پنجشنبه 25 شهريور 1395 ساعت: 4:37

ساق پاهایش از سرما کرخ شده است. زنش عقب موتور نشسته و چادرش را زیر پاهایش جمع کرده که توی سیمهای موتور نپیچد و بهسختی بچه ی کوچکشان را بین خودش و شوهرش با یک پتوی قرمز رنگ کوچک جا داده که سرما نخورد. زن، سرش را به سمت راست خیابان چرخانده و با وجود شلوغی بلوار، باز هم با حرکت چشمهایش همه جا را می پاید. منتظر است که یک آشنا ببیند و حسابی خجالت بکشد. بچه ی کوچک هم چیزی نمی فهمد احتمالا فقط یک باریکه ی هوای سرد از بیرون توی صورتش می خورد که نمی گذارد خواب برود. مرد اما با حد اقل سرعت می راند که سوز سرما را کمتر حس کنند. پاچه های شلوارش توی باد تکان می خورند و جورا سایه درختان مرچ (With silence)...ادامه مطلب
ما را در سایت سایه درختان مرچ (With silence) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : poetarmano بازدید : 37 تاريخ : پنجشنبه 25 شهريور 1395 ساعت: 4:34

 

شاید داری فکر میکنی تموم شده

خیلی وقته

 

من تموم شدم

اما هنوز بهت فکر میکنم....

سایه درختان مرچ (With silence)...
ما را در سایت سایه درختان مرچ (With silence) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : poetarmano بازدید : 35 تاريخ : پنجشنبه 25 شهريور 1395 ساعت: 4:31